کلاس اول ابتدایی بودم . تو مدرسه ی ابتدایی که داخل شهرمون بود . حیاط مدرسه نسبتا بزرگ بود . نصف حیاط زمین والیبال بود و تور داشت ، اون نصفه هم زمین فوتبال بود و دوتا دروازه آهنی بزرگ داشت .
چی میشه اگه چالش هایکو رو بدیم به پایتون تا تلاش کنه ترکیب معنا دار بسازه . هیچی میشه این :
https://skribbl.io/?Yma6Ya86cjUw
وارد این لینک بشید یه اسم براخودتون انتخاب کنید تا بازیو شروع کنیم .
-------------
من دیگه آفلاین شدم . سایتشو ببینید باحاله . اگه خواستید بازی کنیم لینک بفرستید
تو شهر ما از دورانی که چشم بازکردم مراسم تعزیه برگزار میشده و هنوز هم همینطوره هرچند این چندسال کمتر شده به خاطر کرونا و این حرفا .
تو خانواده ی ما یه سری از افراد از جمله پدرم و پدربزرگم تعزیه میخوندن . زمانی که کوچیک بودم حدودای 5 تا 8 سال ، بابام منو هم میبرد که یه سری از نقشای تعزیه رو بازی کنم . اوایل کار اون نقش هایی رو به من میدادن که نیازی به خوندن نبود داخلش فقط نیاز بود من اونجا باشم .
بعدا که یکم بزرگتر شدم مثلا کلاسای دوم ابتدایی اینا بودم بابام برام نسخه درست میکرد و میگفت از رو این بخون و شروع کردم نقش هایی از تعزیه رو اجرا کنم که باید میخوندم . خیلی واقعیتش علاقه ای نداشتم به اینکار ولی خب انجامش میدادم دیگه . سنگین ترین نقشی که اجرا کردم یادمه نقش عبدالله فرزند امام حسن (ع) بود که در همون واقعه کربلا شهید شد . منابع تاریخی سن دقیقی از شهادت عبدالله رو ندارن ولی میگن هنوز به سن بلوغ نرسیده بوده بنابراین طبیعی بوده که من رو با اون سن برای اجرا انتخاب کنن .
البته بگم اون اوایل قبل از اینکه عبدالله رو بخونم هم نقششو اجرا میکردم وقتی خیلی کوچیک تر بودم . جریان این بود که یه پسر دیگه ای بود که میتونست بخونه میومد نقش عبدالله رو میخوند و اونجایی که میخواستن سر عبدالله رو ببرن چون اون پسره سنش نسبتا زیاد بود من رو به جاش میبردن رو صحنه و اون قسمت شهادتشو من اجرا میکردم .