نمیدونم براتون اتفاق افتاده یا نه .
من خیلی برام پیش اومده که مثلا یه مبحثیو شروع میکنم در موردش مطالعه میکنم ، اونقدر میگذره و مطالعه میکنم تا یه جایی میرسم به یه نقطه ای که ابهامی از اون موضوع یا مبحث دیگه تو ذهنم نیست . یعنی وقتی میشینم حساب کتاب میکنم میبینم هیچ نقطه مبهمی از این موضوع دیگه تو ذهنم نیست و درکش کردم دیگه هرچند خیلی جزئیات داره که نمیدونم هنوز و میتونم عمیق تر بشم توش . به هر حال این حسو دارم که مبهم نیست دیگه این موضوع و نقطه ابهامی باقی نمونده از موضوع .
یه مدت میگذره . به علت اینکه سراغ مبحث نمیرم یه سری چیزاش یا شایدم خیلی چیزاش یادم میره . دوباره اگه مجبور بشم برای هدفی این مبحثو بلد باشم خب قاعدتا میرم میشینم از یادداشت هایی که اون زمان کردم میخونم تا دوره بشه برام و دوباره نکاتی که یادم رفته ازش یادم بیاد .
اما اینجا و تو این نقطه از کار معمولا اتفاق جالبی میفته . میشینم دوره میکنم و دوباره دقیقا مثل گذشته همه چیز یادم میاد اما با یه تفاوت . اینبار میبینم یه سری ابهامای جدید درمورد موضوع تو ذهنم هست که قبلا نبود ...
۳
۰