یادگیری - فراموشی - یادآوری و آشکار شدن ابهام های جدید
نمیدونم براتون اتفاق افتاده یا نه .
من خیلی برام پیش اومده که مثلا یه مبحثیو شروع میکنم در موردش مطالعه میکنم ، اونقدر میگذره و مطالعه میکنم تا یه جایی میرسم به یه نقطه ای که ابهامی از اون موضوع یا مبحث دیگه تو ذهنم نیست . یعنی وقتی میشینم حساب کتاب میکنم میبینم هیچ نقطه مبهمی از این موضوع دیگه تو ذهنم نیست و درکش کردم دیگه هرچند خیلی جزئیات داره که نمیدونم هنوز و میتونم عمیق تر بشم توش . به هر حال این حسو دارم که مبهم نیست دیگه این موضوع و نقطه ابهامی باقی نمونده از موضوع .
یه مدت میگذره . به علت اینکه سراغ مبحث نمیرم یه سری چیزاش یا شایدم خیلی چیزاش یادم میره . دوباره اگه مجبور بشم برای هدفی این مبحثو بلد باشم خب قاعدتا میرم میشینم از یادداشت هایی که اون زمان کردم میخونم تا دوره بشه برام و دوباره نکاتی که یادم رفته ازش یادم بیاد .
اما اینجا و تو این نقطه از کار معمولا اتفاق جالبی میفته . میشینم دوره میکنم و دوباره دقیقا مثل گذشته همه چیز یادم میاد اما با یه تفاوت . اینبار میبینم یه سری ابهامای جدید درمورد موضوع تو ذهنم هست که قبلا نبود ...
واقعا خیلی اوایل از این اتفاق تعجب میکردم . چون تو گذشته ای که اون مطلبو کار کرده بودم تقریبا همه چیز شفاف و روشن بود ولی الان میبینم که ابهام جدید پیدا شده . تازه اینا مثلا ابهامای خیلی ریز و کوچیکم نیستن اتفاقا بعضا چیزای خیلی خیلی بنیادی هستند . اصلا تعجب میکنم که چطور اون موقع همچین سوالی تو ذهنم نیومده بود :| ..
الان این چند وقت که باز این اتفاق هی داره برام میفته متوجه شدم که اتفاقا اینجوری خیلی خوبه و کمکم میکنه تا اون موضوعو بهتر درک کنم و درواقع از این موضوع میخوام استفاده کنم .
من یه کلاسور دارم کلا مخصوص مطالب مورد علاقم (غیر از درسای مدرسه قبلا و دانشگاه الان) . این کلاسور خیلی قاطی پاطیه بوکمارک های مختلف جاهای مختلفش میخوره که از موضوعایی نوشتم توش که شاید هیچ ربطی به هم ندارن ولی خب موضوعات مورد علاقه ام بودن .
هروقت یه مبحث جدید میخوام یاد بگیرم کامل هرچیزی که میفهمم در اون نقطه زمانی رو یادداشت برداری میکنم تو این کلاسور.
میگذره میگذره و من یه سری چیزای اون موضوع یادم میره بالاخره . بعد از مدتی اگه دوباره برا کاری پروژه ای چیزی مجبور شدم برگردم سر اون مبحث اینجاس که میرم سراغ یادداشت های قدیمی . و طبق معمول و چیزی که انتظار داشتم بعد از خوندن یادداشت ها ابهامای جدیدی که گفتم کم کم پیدا میشن . ابهامایی که قبلا هیچ خبری ازشون نبود . و مسلما با حل این ابهامات درک من از اون موضوع خیلی بهتر از قبل میشه .این چرخه یادگیری اولیه - فراموش کردن - دوره کردن - پیداشدن ابهام میتونه چندین بار حتی تکرار بشه و برامن خیلی جذابه ... :)
زمان که میگذره به نظرم دوتا اتفاق میفته . یکی اینکه ذهنم بدونه اینکه من خبر داشته باشم روی اون موضوع مورد نظرم فکر میکنه و دوم اینکه چیزای دیگه ای که تو اون زمان حین فراموشی یاد میگیرم ممکنه یه ربطی به موضوع فراموش شده داشته باشه و این باعث میشه وقتی بعد از مدتی دوباره رفتم سراغش یکم دیدگاهم عوض شده باشه . و همچنین نتایج ناخودآگاهم تاثیر بزاره رو فهم جدید موضوع .
همچین چیزیو تجربه کردید شمام ؟ اگه تجربش کردید خیلی دوست دارم نظرتونو بدونم راجع به این چرخه .
سلام.
وقتی عنوان مطلبت توی وبلاگم اومد، خیلی هیجان زده شدم! از خودم پرسیدم یعنی منظورش همینه که در گذر زمان سوال های جدید برات پیش میاد؟
وقتی مطلب رو باز کردم، دیدم بله! شما هم به همون چیزی که من جدیدا بهش پی بردم، پی بردی.
من در موردش کمی تحقیق کردم و کتابی به اسم «کار عمیق» هم به همین موضوع اشاره کرده و گفته وقتی روی یک موضوعی با تمرکز کار کنید و بعد از مدتی بهش برگردید، از اونجایی که کار عمیق بوده، ذهن ازش سرسری رد نمیشه و اونو به ناخودآگاه انتقال میده و بازم روش فکر میکنه. البته میگم «شرط اتفاق افتادن این فرایند» اینه که اون کار در مدت زمانی با تمرکز زیاد انجام شده باشه.
راستی یه سوالی هم داشتم. ببخشید طولانی شد :دی
نوشتن احساساتت نسبت به مسائل رو هم امتحان کردی تا حالا؟ اینا هم عجیبن. وقتی بعد یه مدت برمیگردی میخونیش باورش سخته که همچین حسی داشتی.(البته بعضی وقتا)