جواد

جمعه, ۹ دی ۱۴۰۱، ۰۹:۰۳ ب.ظ

یه جواد داشتیم کلاس ابتدایی همکلاسیم بود . بعد دوره ابتدایی هم دیگه باهم نبودیم . 

این جواد اصالتا ترک بود . 

یه بار دوره ابتدایی بودیم تعریف میکرد :

میگفت یه جا عروسی بودیم .رفتن شامو با وانت بیارن منم باهاشون رفتم .

موقع برگشت من و یه دوستام عقب وانت بودیم با قابلمه کباب .

 

خلاصه میگفت خودمون ۶ ، ۷ تا سیخشو برداشتیم خالی خوردیم . دیدیم یه سگ تو مسیر داشت از اونجا رد میشد دوتاشم انداختیم بر سگه ...

 

این بچه از همون موقع عاشق تراکتور و لودر بود . الانم اتفاقا رو لودر کار میکنه . مامان میگه بعضی صبحا میرم سرکار تو راه میبینمش با لودر گازشو گرفته داره میره ... 

دمش گرم . خوشحال و سلامت باشه همیشه

 

 

موافقین ۳ مخالفین ۰

کیسه خلیفه بوده تا تونستن خوردن تازه از اون به سگ هم بخشیدن. :)))

ثواب مجلسو تکمیل کردن :))

چه قدر این متن حس خوبی داد بهم D:
منم از بچگی خوشم میومد از تراکتور و لودر و همش دنبال اسباب بازی هاش بودم.
اینکه جواد در نهایت هم شغلش با لودره خیلی جالب بود. دمش گرم.

اره این جوادم دقیقا همینجور بود . همش از تراکتور و لودر حرف میزد .
نهایتا برا منم جالب بود که آخرش رفت سمت علاقش .
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">