هروقت خسته شدی بده من

پنجشنبه, ۳۰ تیر ۱۴۰۱، ۱۱:۵۹ ب.ظ

" هروقت خسته شدی بده من " . خنده دار ترین جمله ای که این مدت شنیدم . آرمین ، پسرِ دایی رسول ، که ۳ سال و ۴ ماهشه رو قرار بود ببرمش مغازه اون یکی دایی که سلمونیه تا سرشو درست کنه براش . قبل از رفتن زندایی رسول یواشکی بهم گفت : بگو خط نندازه براش . 

اوکی رفتیم مغازه دایی شروع کرد باهاش حرف بزنه :

- خب آرمین با کی اومدین اینجا ؟

- با تاسکی (تاکسی منظورشه)

- آها 

جالبه خود آرمین زرتی گفت عمو خط نندازیا .

خودش شنیده بود ظاهرا تو خونه .

تو راه برگشتنه همینجور که دستشو گرفته بودم و خودش زوری راه میرفت به من این جمله جالب رو گفت که حسین هروقت خسته شدی کیفتو بده من بیارم برات .

 

سه شب پیش که با فرهاد مشهد بودیم ، یکم زودتر از اذان رفتیم حرم فرهاد گفت بگردیم تو حرم . گفتم باشه . یکم گشتیم خسته شدیم . بهش گفتم بیا بریم زیرزمین (رفته باشی میدونی عجب جای مشتیه) . خلاصه رفتیم زیرزمین نشستیم گروهی از بچه ها رو میدیدیم کف اونجا با جوراباشون سر میخوردن . اینقد دلم خواست . چاره داشتم پا میشدم با فرهاد اونجا صفا میکردیم . صحنه جالبی میشد نه ؟ یهو ببینی دوتا پسر ۱۷ ساله دارن سر میخورن میرن .

نهایتا بعد از نماز اومدیم بیرون . فرهاد گفت برم دوتا دونات بگیرم بخوریم مزه دوناتا اینجا یادم رفته دیگه . رفت تو صف دونات و من اون پشت منتظر بودم . یه اقایی اومد بدونه اینکه هیچی بگه یه عکس تو گوشیش نشونم داد یه آدرس روش نوشته بود . یادمه نوشته بود کوچه امام رضا ۸ . هتلی که ما داخلش اقامت داشتیم توی امام رضا ۵ بود پس اونجا رو میشناختم . شروع کردم براش توضیح بدم کجا باید بری . حدود ۴۰ ثانیه توضیح دادم متوجه شدم با اینکه صاف زل زده تو تخم چشام ولی تایید نمیکنه حرفامو . پرسیدم اوکی ؟ هنوزم تایید نکرد . 

بله متوجه شدم عرب بود و هیچی از حرفامو متوجه نشد . خلاصه یه جوری بهش فهموندم همینجا بمون تا من برم این دوستمو بیارم باهم یه تیکه مسیرو میریم . رفتم فرهادو اوردم رفته بود بنده خدا . 

 

موافقین ۴ مخالفین ۰

زیرزمین ناموسا ی صفای دیگه ای داره

اره 👌

سلام زیارت قبول :) 

با امیر پلاس دیدار وبلاگی نذاشتین؟ D:

فرهاد کیه؟

عِههه پس از سنتون خجالت کشیدید و این کارو نکردین. ولی من باید بگم چهار روز پیش تو حرم حضرت معصومه یه عالمه از این وَر به اون وَر سُر خوردم و خیلی کیف داد. 

سلام . تشکر قسمت شما بشه انشاءالله :)
نه ندیدمشون ...
فرهاد نوه عمم میشه که معمولا مسافرتا رو با فرهاد اینا میریم .
بله متاسفانه . زیارت شمام قبول باشه . نه خب اون بچه ها که اونجا بودن میرفتن اون ته و میدویدن با سرعت سر میخوردن تا اون سر حرم میرفتن . وسطای راه میخوردن زمین هنوز خوابیده سر میخوردن میرفتن تا یا بخورن به یکی یا تو دیوار و وایسن . اینجوری ای کاش میتونستیم بریم . 

تو زیر زمین فقط باید خوابییییید

 

پیشنعاد میکنم پله برقی رو برعکس بری بالا جالب میشه🤣🤣🤣

کلا خواب تو حرم خیلی حال میده .

قبلنا میرفتم ایندفعه شلوغ بود نمیشد 😂🤣
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">