چرخ اقای طالبی
فرهاد :
یه ناظم داشتیم به نام هادی طالبی . تا بود خوش اخلاق بود ولی اگه عصبی میشد یه جوری میزدت راه برگشتت به خونه هم یادت نمیومد . همیشه با یه چرخ چینی میومد مدرسه .
روزای اول اومدم مدرسه دیدم عه یه چرخ اینجاس !
فک کردم این چرخ اصغر مستخدم مدرسس که خیلی خوش اخلاقه و نگو که این چرخ اقای طالبی بود . سوارش شدم شروع کردم باهاش دور تا دور مدرسه بچرخم . یعنی همه جا با این چرخ رفتم . تو مدرسه ، لا به لا درختا ، باغچه ، آبخوری ، بیرون مدرسه ، کوچه های اطراف ، پشت مدرسه و ...
بعد از کلی چرخیدن نفس زنان برگشتم و چرخو گذاشتم سر جاش . همینجور که داشتم میرفتم سر کلاس اقای طالبی از دفتر صدام کرد :
- بهاری !
- بله اقای طالبی !
- بیا اینجا
- بله اقا بفرمایید
میز اقای طالبی تو دفتر یه جایی بود دمش یه پنجره بود به کل حیاط مدرسه دید داشت . از پنجره به جوب دم مدرسه اشاره کرد گفت :
- این جوقه را میبینی ؟ (با لحجه اصفهانی . منظور از جوق همون جوبه)
- بله اقا میبینم !
- فقط تو اون نرفتی ...
وای خدا XDD
چرا بی اجازه چرخ مردم سوار میشین ؟:)
راستی پسرا با موتور و دوچرخه میان مدرسه ؟