حسین نوشته ها ...

واقعا درک نمیکنم چجوری یه سری افراد اینجوری ان . چیز بدی نیست ولی با خودم مقایسه میکنم اینجوری بودن برام غیر ممکنه . 

نمیدونم با اینجور افراد تعامل داشتید یا نه ولی اینجوری ان که یه لحظه چشم ازش برداری خوابش برده .

ما یه فرهاد داریم این همینجوره . عید 1400 بود اومده بودن خونمون مهمونی . با کلی تمنا اجازه شو از مامان باباش گرفتیم شب خونه ما بمونه صبح بیاد خودش خونه . 

شب شد همه خوابیدن ما هم تصمیم گرفتیم تا صبح کلا به شادی بگذرونیم . اون روز یادمه حدود 3 یا 4 تا فیلم ترسناک دیدیم . کالاف آنلاین بازی کردیم . آهنگ زدیم . ایده میدادیم خلاصه هر کاری به ذهنمون رسید انجام دادیم.  

رسیدیم ساعت 3 نصف شب . دیدیم الان بخوابیم که قطعا دیگه تا ظهر بیدار نمیشیم . تصمیم بر این شد لااقل یکم دیگه بیدار بمونیم نماز بخونیم و بخوابیم . همینجوری کنار هم دراز کشیده بودیم داشتم تو گوشیم یه سری فیلم از یه واینر های اینستاگرامی بود نشونش میدادم و براش توضیح میدادم. فقط 3 یا 4 دقیقه داشتم توضیح میدادم یه لحظه چشممو چرخوندم سمتش دیدم عه ! :| اینکه خوابه . 

یه بار دیگم با فرهاد اینا رفته بودیم شمال . باز دوباره حدود ساعت 9 شب بود روی مبل نشسته بودیم داشتم یه فیلم تو گوشیم نشون میدادم بهش . یه لحظه دوباره برگشتم دیدم هیچی ... اینقد ناز خوابیده که نگو . 

خلاصه نمیدونم چجوری میشه سرحال و بدونه هیچ علامتی از خوابالودگی باشی ولی یهو وسط بحث باتریت تموم شه .

۲ ۰